سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ، بنده پُر خوابِ بیکار رادشمن می دارد . [امام کاظم علیه السلام]

 

وقتی من همسن تو بودم. - لوح دل ...

ایلیا :: 84/4/27:: 7:48 عصر

 

دایی پرسید: چطور به مدرسه میروی؟

گقتم: با اتوبوس.

دایی لبخند زد و گفت: من وقتی به سن تو بودم پیاده می رفتم، آن هم دوازده کیلومتر.

دایی پرسید: چقدر بار می توانی برداری؟

گفتم: اندازه یک کیسه گندم.

دایی خندید و گفت: وقتی به سن تو بودم ارابه می کشیدم و گوساله را از جا بلند می کردم.

دایی پرسید: چند بار تا بحال دعوا کردی؟

گفتم: دوبار، هر دو بار هم کتک خوردم.

دایی گفت: وقتی به سن تو بودم هر روز دعوا می کردم، هرگز هم کتک نخوردم.

دایی پرسید: چند سالته؟

گفتم: نه سال و نیم.

آن وقت دایی بادی به غبغب انداخت و گفت: من وقتی به سن تو بودم ده سالم بود!

سیلوراستاین

تأمل!

.

.

.

یا علی مددی

 


موضوعات یادداشت

یکشنبه 103 آذر 4

ساعت 5:49 صبح


برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.

::درباره‌ی شهید ایلیا::
 

درباره صاحب وبلاگ

 

و آن کس را که در راه خدا کشته شد مرده نپندارید بلکه او زنده‌ی ابدیست ولیکن همه‌ی شما این حقیقت را در نخواهید یافت. (بقره/154)

 

• ...و شهید ایلیا

 

• آخرین یادداشت

 

• ماجرای تولد شهید ایلیا و خواهرش

• مسلمان شدن شهید ایلیا

• دیدار با مقام معظم رهبری

• حج شهید ایلیا

• مزرعه ی آفتابگردان

• ایلیا و امراض!

• یک دست‌نوشته‌

• مسجد محله

 

::تعداد  بازدیدها::

کل بازدیدها : 224485

بازدیدهای امروز : 7

بازدیدهای دیروز : 26

 

::موضوعات وبلاگ::

 

::جستجوی وبلاگ::
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

::لوگوی دوستان::












 

::لینک دوستان::

انجمن تفکر مبانی
یاران عاشق
دریچه ای به سوی ملکوت
آه عاشقان
فطرس
انتظار سرخ
مجمع وبلاگ نویسان مهدوی
به یاد شهدا
حرفهای من با روح صادقم

 

::آوای آشنا::

::اشتراک::
 

 

::آرشیو::